-
برای عشقی که تو غبارا گم شد
دوشنبه 9 اسفندماه سال 1389 19:58
روز تولدت شد و نیستم اما کنار تو کاشکی می شد که جونمو هدیه بدم برای تو لحظه تولد تو،شروع پروازاست برای پرستوهاوخاطره ماندنی برای تمام آسمانها. وماباتمام عشق خودبه همراه قاصدلهای احساس،پیام تولدت رابه آسمان خوشبختی میفرستیم چه لطیف است حس آغازی دوباره، و چه زیباست رسیدن دوباره به روز زیبای آغاز تنفس... و چه اندازه عجیب...
-
درتمام لحظه هایی که بی تو بودن را تجربه کردم
شنبه 16 بهمنماه سال 1389 11:07
تنها بودم همیشه تو بودی و دیگر هیچ بی تو شکستم و گریستم و فراموش شدم بی تو از یاد رفتم بی تو مردم افسردم و تو با یاد خویش حیاتم دادی نجاتم بخشیدی با من باش با من بمان با تو سبز خواهم شد جوانه خواهم زد خواهم رویید
-
ترس
شنبه 16 بهمنماه سال 1389 11:05
اگر مانده ام اگر ایستاده ام منتظرم که برگردی که بمانی که دوست داشته باشی کتمان نمی کنم که میترسم ار روزی که برگردی که حرفی نباشد که سکوت باشد که ترس باشد
-
. . .
جمعه 15 بهمنماه سال 1389 18:34
تو از قبیله ی لیلی / من از قبیله ی مجنون تو از سپیده و نوری /من از شقایق پر خون تو از قبیله ی دریا / من از نژاد کویرم همیشه تشنه و تنها / همیشه بی تو اسیرم حدیث عشق منو تو / حدیث ابر بهاری به من چه می رسد ای دوست / از این همه غم و زاری تو از قبیله ی لبخند / من از قبیله ی اندوه فضای فاصله صد آه / فضای فاصله صد کوه تو...
-
. . .
جمعه 15 بهمنماه سال 1389 18:33
دیر نیست همیشه از آمدن بگو....
-
. . .
پنجشنبه 14 بهمنماه سال 1389 15:24
میدونی چه بلایی داره سرم میاد. همه رو تحمل می کنم. گفتی تحمل کن . پس تحمل می کنم. .................................................... خبری از من نیست منه من ُ گم شده است خالی از وهم و توهم شده است ناگهان می ترسم وحشت از مرگ مرا تا ته ادراک زمین می راند عاشقم باش و بگیر این دست بی جان مرا
-
. . .
جمعه 3 دیماه سال 1389 17:42
خسته ام از این همه خواستن و نداشتنت... برو. تو سهم دیگران شو! خیالت تخت. ما زنده ایم.
-
. . .
سهشنبه 9 آذرماه سال 1389 17:03
بیا چشمامو هم تر کن، ولی اشکامو باور کن، تو آغوش تو آرومم، بیا دردامو کمتر کن
-
. . .
یکشنبه 7 آذرماه سال 1389 15:45
من که اینجا کاری نمی کنم!..... فقط گهکاه ... گـمان آمــدن تو را..... در دفترم ثبت می کنم ! ...
-
. . .
یکشنبه 7 آذرماه سال 1389 15:44
هر کس به طریقی دل ما میشکند........ خدا را شکر حوصلهمان سر نمیرود
-
. . .
یکشنبه 7 آذرماه سال 1389 15:43
هزار بار دیگر هم که از شانهای به شانهی دیگر بغلتی..... این شب صبح نمیشود.... وقتی دلت گرفته باشد ...
-
. . .
یکشنبه 7 آذرماه سال 1389 15:41
از من به من نصیحت...... جایی که شک هست .....عشق نیست
-
. . .
یکشنبه 7 آذرماه سال 1389 15:40
گاه آنقدر غمگین میشوی .....که چه بلند بلند فکر کنی..... چه کوتاه...... دردی از دردهایت درمان نمیشود .
-
. . .
جمعه 5 آذرماه سال 1389 18:11
جوری در آغوشت میخوابم , که خدا پیدام نکند !! خیال کند اشتباهی به تو ؛ دو تا روح داده است...
-
دوستت دارم . . .
جمعه 5 آذرماه سال 1389 18:11
دوستت دارم!!! با تمام واژه هایی که در گلویم گیر کرده اند، و تمام هجا های غمگینی که به خاطر تو شعر می شوند...
-
دستت را به من بده . . .
جمعه 5 آذرماه سال 1389 18:07
دستت را به من بده تا از تاریکی نترسیم، دستم را بگیر، تا از آتش بگذریم، آنانکه سوختند همه تنها بودند . . . !
-
. . .
یکشنبه 30 آبانماه سال 1389 19:54
از تردید ها برهان مرا...... به کلامی عاشقانه..... لبخند کافی نیست...
-
. . .
یکشنبه 30 آبانماه سال 1389 19:54
تو گفتی تا شقایق هست، زندگی باید کرد... شقایق هست،تو نیستی... چه کار باید کرد؟
-
. . .
یکشنبه 30 آبانماه سال 1389 19:53
"بی همگان به سر شود " و من ... خیلی نگران شده ام ... چون دیگر دارد بی تو هم به سر می شود انگار
-
. . .
یکشنبه 30 آبانماه سال 1389 19:52
دلم " تو " می خواهد.... یک "تو " توی پاییز ...
-
. . .
یکشنبه 30 آبانماه سال 1389 19:50
این ساکت ها و صـبـور ها چقدر شبیه تواند!...... این دیوارهای به غایت عاشق...... که نه با بوسیدنم دم می زنند و نه با کوبیدنم...
-
. . .
یکشنبه 30 آبانماه سال 1389 19:49
آه....چـــــقدر ســقوط شــیرین اســت ......وقــتی مــقصد دل تــو باشد.....
-
. . .
جمعه 28 آبانماه سال 1389 15:20
“هر گاه عزیزت نگاهش را به دیگری تعارف کرد انگاه تو غریبی”
-
. . .
جمعه 28 آبانماه سال 1389 15:19
آخرین شعر مرا قاب کن و پشت نگاهت بگذار تا که تنهایی ات از دیدن آن جا بخورد و بداند که دل من با توست در همین یک قدمی...
-
من . . .
جمعه 28 آبانماه سال 1389 15:17
من گرفتار سنگینیه سکوتی هستم که گویا قبل از هر فریادی لازم هست
-
عادلانه نیست . . .
یکشنبه 9 آبانماه سال 1389 09:14
دلم سخت می شکند و تو آسان عذر می خواهی!!!! عادلانه نیست...
-
من هنوز . . .
یکشنبه 9 آبانماه سال 1389 09:14
من هنوز عاشقــــــم. انقدر که می توانم هر شب، بدون انکه خوابم بگیرد، از اول تا اخر ، بی وفایی هایت را بشمرم، و دست اخر همه را فراموش کنم ....
-
. . . با تو
یکشنبه 9 آبانماه سال 1389 09:12
هر قدم که با تو رفتم هنوزم به خاطرم هست کوچه ها تموم نمی شد حتا کوچه های بن بست
-
این گمان نبود
یکشنبه 9 آبانماه سال 1389 09:11
شب های هجر را گذراندیم و زنده ایم ما را به سخت جانی خود ، این گمان نبود
-
. . .فقط چند روز
یکشنبه 9 آبانماه سال 1389 09:11
چند روزی میروم...بی انگیزه تر از همیشه در جستجوی لحظه ای فراموشی ، اندکی هوای غیر از اینجا، به هرکجا که آسمانش این رنگ نباشد میروم... با تو... ولی بی تو.....