از تردید ها برهان مرا...... به کلامی عاشقانه..... لبخند کافی نیست...
تو گفتی تا شقایق هست، زندگی باید کرد... شقایق هست،تو نیستی... چه کار باید کرد؟
"بی همگان به سر شود " و من ... خیلی نگران شده ام ... چون دیگر دارد بی تو هم به سر می شود انگار
دلم " تو " می خواهد.... یک "تو " توی پاییز ...
این ساکت ها و صـبـور ها چقدر شبیه تواند!...... این دیوارهای به غایت عاشق...... که نه با بوسیدنم دم می زنند و نه با کوبیدنم...