تو به من نگاه کن باز
به همین نقطه که چشمام روبروته
تو همین لحظه که بغضت تو گلوته
تو به من نگاه کن باز
بغض تو تو چشم من جاری شده
امشبم چشم همه خوابه و باز
چشم من اسیر بی خوابی شده
تو به من نگاه کن باز
توی لحظه های بارونی من
وقتی اینجایی
دیگه از بی کسیها دم نزن
من پر از حس غریب عاشق تو بودنم
توی جاده دلم بی اعتنا قدم نزن
تو به من نگاه کن باز
گل چشمات نرگس ناز
تو به من نگاه کن باز
تا بشه افسانه اغاز
برای عشقم نوشتم از نگاهش و از سکوت ارامی که در اعماق دریای چشمهایش بی هیاهو موج می زند
در پاساژ.بیمارستان.استخر دانشگاه.....
نم نم بارون رو یادت رفت پوپو