اینجا جاییست که من بلند بلند فکر میکنم .

... برای عشقی که آرامش را در آغوشش یافتم.

اینجا جاییست که من بلند بلند فکر میکنم .

... برای عشقی که آرامش را در آغوشش یافتم.

آرامش من

شیروانی سرخ عشق را که نساختیم

بادگیر احساست نیز قد علم نکرد

لااقل بیا

برای دوپرنده ای که در رویاهایمان جدا افتاده اند

آشیانه ای نقاشی کنیم

قول میدهم برایشان شعر تازه ای بگویم

قاب گرفته در رویای  مشترکمان

و نصب شده بر طرح آشیانه ای که باید سهم ما می شد .

بی انصافی تو بود که پرنده ها جدا ماندند

بی انصافی تو بود که نخواستی

برای شب های بارانی و بی چتر دنبال سقفی باشی

و لجبازی من که نخواستم هیچ کس جز تو

بنای خانه عشقم باشد

حالا که دست هایت چتر نمی شوند

حالا که نگاهت ستاره نمی بارد

حالا که خانه ای برای ما شدن نداریم

از کاغذ شعرهایم اتاقی می سازم

تا آوار تنهایی بر سرت نریزد

و آرامش  خیالت ،‌خیس اشک هایم نشود

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد