می دانم پیش از آنکه تو بگویی... حدس می زنم که خواهی گریخت ... التماس نمی کنم از پی ات نمی دوم اما صدایت را در من جا بگذار! می دانم که از من دل می کنی راهت را نمی بندم اما عطر موهایت را در من جا بگذار! می دانم که از من جدا خواهی شد خیلی ویران نمی شوم از پا نمی افتم اما رنگت را در من جا بگذار! احساس می کنم تباه خواهی شد و من خیلی غمگین می شوم اما گرمایت را در من جا بگذار! فرقش را با حالا می دانم که فراموشم خواهی کرد و من اقیانوسی خواهم شد سیاه و غم انگیز اما طعم بودنت را در من جا بگذار! هر طور شده خواهی رفت ومن حق ندارم که تورا نگه دارم اما خودت را در من جا بگذار!
کنم هرشب دعایی کز دلم بیرون رود مهرت
ولی آهسته میگویم (((((((((خدایا بی اثر باشد)))))))))
بی هوا یاد این شعر افتادم
آفرین به قلب مهربانتان
بازم اینجا بیایید.
حتما ب وبلاگم سر بزن
مقاله (موجود غیر قابل شناسایی)
در مورد دختراست...
همین الان مهمان وبلاگ شما هستم.
کنم هرشب دعایی کز دلم بیرون رود مهرت
ولی آهسته میگویم (((((((((خدایا بی اثر باشد)))))))))
بی هوا یاد این شعر افتادم
(دفعه قبل یادم رفت مشخصاتمو بنویسم):؛<