اینجا جاییست که من بلند بلند فکر میکنم .

... برای عشقی که آرامش را در آغوشش یافتم.

اینجا جاییست که من بلند بلند فکر میکنم .

... برای عشقی که آرامش را در آغوشش یافتم.




جغرافیای کوچک من بازوان توست... ای کاش تنگ تر شود این سرزمین من...

و اما . . .

باور نکردی
باور نکردی که سکوت
همان حرف نگفته
همان نگاه مشتاق و پرپر
همان التهاب دیدار
و همان
همان هایی که هیچگاه
کلمه ایی برایش
متولد نشد ...

سکوت
همهء آنهاست ...

باور نکردی
که سالها
با طعم بوسه هایت
نوشتم
با طعم بوسه هایت
خواندم
و با طعم بوسه هایت
نفس کشیدم ...

باور نکردی
که باران
بهانه ایست، برای تو
که التهاب دریا
در چشم من
همان قرارهای توست ...

. . .

سلام پوپو 

قرار بود تماس بگیری و نگرفتی 

چرا نمی یای قطاب هایی که واست کنار گذاشتم رو ببری؟

پرواز...

1cz947c8.jpg  

 

گفتی دوستت دارم... و من به خیابان رفتم... 

فضای اتاق برای پرواز کافی نبود...

برای منی تو

سرخ می شوم از عشق

کبود می شوم از درد

زرد می شوم از یأس

و نگاه تو

درست سر بزنگاه

مقابلم سبز می شود

دست هایم را که بگیری

کبوترها به هوای آبی من

                                       پرواز می کنند ....!