باور نکردی
باور نکردی که سکوت
همان حرف نگفته
همان نگاه مشتاق و پرپر
همان التهاب دیدار
و همان
همان هایی که هیچگاه
کلمه ایی برایش
متولد نشد ...
سکوت
همهء آنهاست ...
باور نکردی
که سالها
با طعم بوسه هایت
نوشتم
با طعم بوسه هایت
خواندم
و با طعم بوسه هایت
نفس کشیدم ...
باور نکردی
که باران
بهانه ایست، برای تو
که التهاب دریا
در چشم من
همان قرارهای توست ...
سرخ می شوم از عشق
کبود می شوم از درد
زرد می شوم از یأس
و نگاه تو
درست سر بزنگاه
مقابلم سبز می شود
دست هایم را که بگیری
کبوترها به هوای آبی من
پرواز می کنند ....!