حالا که اینجوریه، منم قلم مو و بومو برمی دارم و یه کلبه می کشم. میام دیوارا و سقفشو عایق ضد دل گرفتگی می کنم... برای هر دیوار کلبه م یه پنجره می کشم رو به ماه. آسمون بالای کلبه مو رنگ سورمه ای می زنم بعدشم پرش می کنم از ستاره های امید، ستاره هایی که فقط کافیه دستتو دراز کنی تا بچینیشون... بعد یه ماهِ همیشه کامل وسط اون می ذارم. نور مهتاب کلبه مو روشن می کنه و بهش گرمایی می ده، گرمتر از محبت خیلی دلها... جلوی کلبه یه رودی می کشم که آبی داره زلال تر از دلِ خیلی آدما، آرومتر از هر آرامشی... دور تا دور کلبه مو پر می کنم از درختایِ همیشه پائیز با برگهای شادِ زرد و قرمز و سبز و نارنجی و بالای هر درخت یه آشیونه ی پرنده می کشم برای جفتهای عاشق... و در آخر، خودمو می کشم شاد، راضی، آروم و پر از لبخند. دیگه چی؟ فعلا هیچی. همه چی دارم.
سلام.
کاش به همین آسونی که میگی بود ........
وقتی از این داراییها حرف میزنی آدم یاد نداشته ها و کاستیها میافته...
قدرت تصور خیلی خوبی دارید .باریکلا
فعلا
سلام نازنین خانوم
مرسی از لطفتون
مطلب زیبایی بود
موفق باشید