بهارمست
چهارشنبه 9 تیرماه سال 1389 ساعت 11:51 ق.ظ
و تو ای نازنین! مراقب سلامم باش و تا آخرِ همیشه پیش خودت نگهش دار. مبادا که در این روزگار شلوغ و سلاخ، در این روزهای بی من، فراموشش کنی؛ گاهی؛ هر از گاهی؛ با دستمالی از جنس حریر آن روزها گرد و خاکش را پاک کن.
این ها حرفهاییست که پیش از مرگ مجال گفتنش دست نداد. اما حالا، گفتم اول این چند خط را برایت بنویسم و سپس دستانم را به کسی بسپارم و گم شوم. و تو ای نازنین! فقط گاهی؛ هر از گاهی؛ به خوابم بیا. و برای مرگم هم سیاه نپوش.
دیگر سفارشی نیست؛ تنها، جان تو و جان آن سلام و هوای مهر و آبان و آذر و دی
سلامممممممممممممممم.
مثل همیشه شاهکار کردی.
این جملات از اون دسته جمله هاست که هرگز آدم از شنیدن و خوندنش سیر نمیشه.
فعلا. . . .
راستی من اولین نظر این پست بودما
و تو ای نازنین! مراقب سلامم باش و تا آخرِ همیشه پیش خودت نگهش دار. مبادا که در این روزگار شلوغ و سلاخ، در این روزهای بی من، فراموشش کنی؛ گاهی؛ هر از گاهی؛ با دستمالی از جنس حریر آن روزها گرد و خاکش را پاک کن.
این ها حرفهاییست که پیش از مرگ مجال گفتنش دست نداد. اما حالا، گفتم اول این چند خط را برایت بنویسم و سپس دستانم را به کسی بسپارم و گم شوم. و تو ای نازنین! فقط گاهی؛ هر از گاهی؛ به خوابم بیا. و برای مرگم هم سیاه نپوش.
دیگر سفارشی نیست؛ تنها، جان تو و جان آن سلام و هوای مهر و آبان و آذر و دی
اغوشتو بغیر من به روی هیشکی وا نکن
منو ازین دلخوشی و ارامشم جدا نکن
من برای با تو بودن پر عشق و خواهشم
واسه بودن کنارت تو بگو به هر کجا پر میکشم
منو تو اغوشت بگیر اغوش تو مقدسه
بوسیدنت برای من تولد یک نفسه
چشمای مهربون تو منو به اتیش میکشه
نوازش دستای تو عادته ترک هم نمیشه
چشمای مهربون تو منو به اتیش میکشه
نوازش دستای تو عادته ترک هم نمیشه
فقط تو اغوش خودم دغدغه هاتو جا بذار
به پای عشق من بمون هیچ کسو جای من نیار
مهر لباتو رو تن و روی لب کسی نزن
فقط به من بوسه بزن به روح و جسم و تن من