مهتاب کهکشان دست نیافتنی من،
آنقدر بی تاب دیدنت شده ام که دلتنگی ام را به قاصدک سپردم
و به هزار شعر و ترانه رقصان به سوی تو فرستادم
روزها و شبها به دنبالت آمدند و تو را ندیدند
قاصدک هم برنگشت
شاید او هم شیفته نگاه مهربانت شد
باشد، اشکالی ندارد
تو عزیزی،
اگر یک قاصدک هم از من قبول کنی،
خودش دنیایی است